یادداشت

باده پنهان نوشید که محتسب تیز است

یادداشت

باده پنهان نوشید که محتسب تیز است

هر کی پیدا کرد جایزه داره!

حتما تا حالا پیش اومده که به خاطر کاری که نکردین توبیخ شین و باز هم حتما پیش اومده که از دوستاتون نارو بخورید ولی چند دفعه؟ می تونید بشمرید؟

موضوع اینجاست که بعضی از آدما انگار فقط به خاطر این دنیا اومدن که ضد حال بخورند!
به قول معروف دیواری کوتاه تر از دیواره اونا پیدا نمیشه!
من یکی از اون دسته آدم هام و اینو خودم نمیگم خیلی ها تا حالا به من گفتن که دیوار کوتاه تر از دیواره من ندیدین!
خیلی دوست دارم بدونم تو شخصیته من چی هست که مردم از این رفتار با من لذت میبرن!

هر کی پیدا کرد جایزه داره!

بس که دیوار دلم کوتاه است هر که از کوچه ای تنهایی من میگذرد

به هوای هوسی هم که شده سرکی میکشدو میگذرد

خرتوخر

این چه بساطی است، چه گشته مگر؟
مملکت از چیست؟ شده محتضر!

موقع خدمت همه مانند خر
جمله اطباش، به گل مانده در

به به از این مملکت خرتوخر
بشنو و باور مکن

جان پسر، گوش به هر خر مکن
بشنو و باور مکن

تجربه را باز مکرر مکن
بشنو و باور مکن

مملکت ما شده امن و امان
از همدان تا طبس و سیستان

مشهد و تبریز و ری و اصفهان
ششتر و کرمانشه و مازندران

امن بود، شکوه دگر، سرمکن
بشنو و باور مکن

بعد از این بر وطن و بوم و بَرَش باید رید
به چنین مجلس و بر کرّ و فـَرَش باید رید

به حقیقت دَر ِعدل ار دَر ِاین بام و در است
به چنین عدل و به دیوار و دَرَش باید رید

آن‌که بگرفته از او تا کمر ایران را گــُه
به مکافات ، الی تا کمرش باید رید

پدر ملت ایران اگر این بی پدر است
بر چنین ملت و روح پدرش باید رید

به مدرس نتوان کرد جسارت اما
آن‌قدر هست که بر ریش خرش باید رید

این حرارت که به خود احمد آذر دارد
تا که خاموش شود ، بر شررش باید رید

شفق ِسرخ نوشت : آصف کرمانی مُرد
غفرالله ! کنون بر اثرش باید رید

آن دهستانی ِبی مدرکِ تحمیلی ِلــُر
از نوک پاش الی مغز ِسرش باید رید

گر ندارد ضرر و نفع ؛ مشیرالدوله
بهر این مُلک ، به نفع و ضررش باید رید

ار رَوَد مؤتمن‌الملک به مجلس ، گاهی
احتراما ًبه ‌سر ِرهگذرش باید رید

(میرزاده عشقی)

این مجلس چهارم

این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود !

دیدی چه خبر بود ؟

هر کار که کردند ، ضرر روی ضرر بود

دیدی چه خبر بود ؟

دیگ وکلا جوش زد و کف شد و سر رفت

باد ِهمه در رفت

زین بیش نگویم که از این نیز بتر بود

دیدی چه خبر بود ؟

آدمخوار ها

پنج آدمخوار به عنوان برنامه نویس در یک شرکت خدمات کامپیوتری استخدام شدند .

هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس شرکت گفت: "شما همه جزو تیم ما هستید. شمااینجا حقوق خوبی می گیرید و میتوانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید.

" آدمخوارها قول دادند که با کارکنان شرکت کاری نداشته باشند .

چهار هفته بعد رئیس شرکت به آنها سر زد و گفت: "می دانم که شما خیلی سخت کارمیکنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافت چی های ما ناپدید شدهاست. کسی از شما میداند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟

" آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند."

بعد از اینکه رئیس شرکت رفت ، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید:

"کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده ؟ "

یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا آورد. رهبر آدمخوارها گفت: "ای احمق !طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد!

از این به بعد لطفاً افرادی را که کار میکنند نخورید".