«کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که
برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،
آن هم به سه دلیل؛
اول آنکه کچل بود،
دوم اینکه سیگار می کشید و
سوم - که از همه تهوع آور بود- اینکه
در آن سن و سال، زن داشت!...
چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،
آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه
زن داشتم ،
سیگار می کشیدم و
کچل شده بودم و
تازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته
چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد».
دکتر شریعتی
انصافآ باحال بود...احسنت....
به به .......خوش اومدید عزیزم
اینورا؟؟؟
وبلاگتون تعجب کردن////
گفتم اومدی سر زدی حتما نوشته جدیدداری!!!
وگرنه تو سر بزنی؟
جدیدا هم که مخفی میایی
سلام خوبی جالبه
خیلی قشنگ بود انصفا یعنی منم اینجوری میشم
از هر چی بدم می اد سر می اد
من خاطرات خوبی با دکتر دارم. این خاطرشم اینقد بامزس که اصلا حوصله ندارم به ایرادات خودم فکر کنمو عیشمو بهم بزنم...
واقعا عالی بود
عجب!
ببینم که به جنابعالی گفته من ادمخوارم که دیگه اونورا پیدات نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از قدیم گفتن هر چیزی رو که نفی کنی سرت می یاد
از شانس بد روزگارم این ضرب المثلروی من خیلی کارساز بوده هر چیرو منع کردم سرم اومد
شایدم هر چیز در زمان خوذش تنفر برانگیز نباشه