تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
آری مرگ انتظاری خوف انگیز است
انتظاری که بی رحمانه به طول می انجامد
و بدینسان است که کسی می میرد و کسی می ماند!
ادامه...
نمیدونم داستان چی بود *نمیدونم کی چیکار کرده بود* ولی بعضی ها حرفشون و قلمشون حجته* وقتی می نویسند پس هست*چون واسه قلمشون حرمت قایلند* یعنی اتفاق افتاده* *یعنی یکی یه (ببخشید) زٍری زده*یعنی به کارشون توهین شده*یعنی به همه ما توهین شده* (بازم ببخشید) واقعا خاک بر سرما کنن که هرکی از راه می رسه در مورده ما همچین فکری می کنه* البته باز هم خاک برسر ما که هر کسی رو به عنوان همکار قبولش می کنیم* دفعه قبل نزدیک روز خبر نگار بود که آقای ( خ ) از (و .ص) به منم زنگ زد اونموقع نمی دونستم دردمو به کی بگم!
شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم تنها از جاده عبور دور ماندند ز من آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غم ها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا به دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر سحر نزدیک است هر دم این بانگ برآرم از دل وای این شب چه قدر تاریک است خنده ای کو که به دل انگیزم ؟ قطره ای کو که به دریا ریزم ؟ صخره ای کو که بدان آویزم ؟ مثل این است که شب نمنک است دیگران را هم غم هست به دل غم من لیک غمی غمنک است
سلام هموطن من.خوشحالم که به من سرزدید.مطالب این صفحه تون را خواندم. خوب بهتون تبریک میگم بابت سالگردازدواج یا عروسی تون حال نمیدونم عروسی با وبلاگ منظورتون هست یا زندگی مشترک خودتون.به هر صورت در کنارش شاد کامی باشه.متاسفانه باید گفت در این سالها که آسمان ابری وتیره هست-صداقت وعطوفت هم در سرزمین ما چنگی به دل نمی زنه. از عدالت اجتماعی که قولش را داده بودن خبری نیست. وهر سال که در بودجه برای اشتغال وکار کلی رقم وعدد تعیین می کنند.جز اخراج وخوابیدن صنایع وشرکت ها وموسسات خبری نیست. تعدادی از جوانان سالم ما هم که به شغل محترم وارجمند خبرنگاری وروزنامه مشغولند دائم در نگرانی وبیکاری تهدیدشان می کند.یا باید چیزی بنویسی که خوششان بیاید که آنهم واقعیت نیست وهمه که نمی توانند بابو باشند.اینه که در یک زندگی کوتاه باید رنجبرد. بعضی ها هم خب در این اوضاع تن می دهند اما انها هم اینده درخشانی ندارند چون خودخواهی اینان حد ومرز ندارد و....................................... با امید به بهتر شدن وضع بهترین جوانان سرزمین ما
این بار چون هدفت مقدس بود نمیگم چرا بازم غمناک نوشتی!:(
ممنون که تو این موضوع همراهی کردی.
سلام هموطن من.خوشحالم که به من سرزدید.مطالب این صفحه تون را خواندم. خوب بهتون تبریک میگم بابت سالگردازدواج یا عروسی تون حال نمیدونم عروسی با وبلاگ منظورتون هست یا زندگی مشترک خودتون.به هر صورت در کنارش شاد کامی باشه.متاسفانه باید گفت در این سالها که آسمان ابری وتیره هست-صداقت وعطوفت هم در سرزمین ما چنگی به دل نمی زنه. از عدالت اجتماعی که قولش را داده بودن خبری نیست. وهر سال که در بودجه برای اشتغال وکار کلی رقم وعدد تعیین می کنند.جز اخراج وخوابیدن صنایع وشرکت ها وموسسات خبری نیست. تعدادی از جوانان سالم ما هم که به شغل محترم وارجمند خبرنگاری وروزنامه مشغولند دائم در نگرانی وبیکاری تهدیدشان می کند.یا باید چیزی بنویسی که خوششان بیاید که آنهم واقعیت نیست وهمه که نمی توانند بابو باشند.اینه که در یک زندگی کوتاه باید رنجبرد. بعضی ها هم خب در این اوضاع تن می دهند اما انها هم اینده درخشانی ندارند چون خودخواهی اینان حد ومرز ندارد و....................................... با امید به بهتر شدن وضع بهترین جوانان سرزمین ما
آفرین مهدی جون
کوتاه و زیبا بود
فقط کاش شعر رو جدا می ذاشتی
شما را به یادآوری 17 آبان،روز عشقم دعوت میکنم.
سلام ممنون که به من سرزدی
سلام مرسی از اینکه سر زدید
من شما را لینک کردم فقط به خاطر بلاگ اسکای
چه عجب یکی از بلاگ اسکای بلاگ راه انداخت!
ممنونم از حضورتون.
ای بابا نتومده که داری تنبل بازی در می آری آپ کن دیگه
سلام.خیلی شعر زیباییه.ولی چرا انقدر ناراحت و غمگین و البته عصبانی ....
شما به این مهربونی چرا اینقدر ناراحتی. بابا بی خیال. یه روزی می گذره .......