آّه از آن نگاه
واژه می شوم
مرا مرور می کند
سنگ می شوم
مرا بلور می کند
شیشه می شوم
ز من عبور می کند
تا که پشت می کنم به آفتاب
مثل سایه روبروی من ظهور می کند
آّ از آن نگاه
عاقبت تمام هستی مرا
ذره ذره نور می کند
(در حاشیه: از نوشتن این شعر هیچ منظوری نداشتم فقط به نظرم زیبا اومد)
منظور؟؟
لباس خودم و گرفتم بابا
بعدشم
اما نه واقعا قشنگ بود
سلام .گرچه مهدی جان منظوری نداشتی با این حال زیبا بود.نه انگار منظور داشتی ومنظورت هم همین زیبا بودن ولذت بردن ما هم بود
سلام لطف داری برادر . ارادتمندیم
راست میگه... منظور؟!!( ;
ولی خوب قشنگ بود...
راستی تنبل نشدم سوژه کمه! ( ;
راستی خبرنگاران نمونه رو می گیرن ( گند بزنن این بلاگ اسکای رو که از این شکلکهای خنده نداره به هر حال من دارم می خندم )
سلام.
شعرت واقعا قشنگ بود.از تو بعیده!!!!!!!!
حداقل توش غر نزدی
نکنه تو هم داری خبر آریان فولاد می نویسی؟