یادداشت

باده پنهان نوشید که محتسب تیز است

یادداشت

باده پنهان نوشید که محتسب تیز است

کمک

 

حتما تا حالا همه شما پیش اومده که از دست کسی یا چیزی عصبانی بشید

من وقتی عصبانی  میشم خیلی حالم بد میشه و تا حالا نتونستم راه حلی پیدا کنم که بتونم خودمو کنترل کنم و نمیدونم کسی که منو عصبانی کرده چیکار کنه بهتر میشم  تا این حد که بچه های روزنامه همیشه به من میگن تو آخرش از سکته قلبی میمیری چون خیلی بد عصبانی میشی.

حالا از شما میخوام که به من کمک کنید اول بگید عصبانیت شما چه جوریه و  اون رو چه طور مهار می کنید!


تو پرانتز   ۲شنبه دیگه ۱۹ آذر ماه تولده منه و کادو یادتون نره


آه از آن نگاه

آّه از آن نگاه

واژه می شوم

                           مرا مرور می کند

سنگ می شوم

                           مرا بلور می کند

شیشه می شوم

                           ز من عبور می کند

تا که پشت می کنم به آفتاب

                           مثل سایه روبروی من ظهور می کند

آّ از آن نگاه

عاقبت تمام هستی مرا

                           ذره ذره نور می کند 


 (در حاشیه: از نوشتن این شعر هیچ منظوری نداشتم فقط به نظرم زیبا اومد)

یه ذره معرفت

 

 

تعداد آدم های بی معرفت هر روز بیشتر میشه و از قشر با معرفت ها هر روز کاسته میشه !

آخه چرا؟

یعنی ورداشتن این گوشیه وامونده اینقدر سخته یا پیدا کردنه شماره دوستت تو دفترچه تلفن موبایل و فشردن دکمه تماس اینقدر وقت گیره؟ یا نوشتن جواب sms  خیلی  زمان می خواد؟

خبر مریضی بهترین دوستت رو مجبوری تو دلت نگه داری و به هیچ کس نگی چون به این آدم 2 ساله کسی زنگ نزده ؟

وقتی  بعد از 1  هفته  زنگ میزنی به رفیق دوره راهنماییت ! مادرش می گه زنگ بزن خونه خودش! آخه یعنی این آدم 1 هفته پیش نمیدونسته عروسیشه ؟ وقتی هم بهش میگی جوابش جالبه !( به جونه خودت یکهو اتفاق افتاده)

یا اون آدمیکه به طور معمول هر روز می دیدیش بعد 2  هفته بی خبری وقتی ازش گله  میکنی  جواب میده ( به خدا وقت نکردم) خوب چرا جواب sms  نمیدی؟ باور کن کار داشتم!

 به خدا معرفت هم  خوب چیزیه!


در رفاقت با وفا بودن شرط مردانگی است                           وررنه با یک استخوان صد سگ رفیقت می شوند

دل خوشکنک

کارخونه دار: آقا کارخونه ساختیم  چه کارخونه ای یه قطره روغن زمین نمیریزه ُهیچ صدایی نمیاد ُ این دستگاه های ما هیچ صدایی نمیدنُ همه جا تمیزه تا حالا کارخونه ای به این تمیزی دیدین ُ همه چی رو قانون ساخته شده .

خبرنگار: همه اینا کاره خودتونه؟

کارخونه دار: نه آقا بلژیکی ها اومدن همه چی رو ساختن به ما گفتن اینجا کارگاه باشه ُ اینجا انباری ُ اینجا اتاق مدیرُ اینجا توالت ُ اینجا آشپزخونهُ  کامپیوتر ها رو انجا بذارینُ انجا میز بذارینُ ارباب رجوع اینجا بشینه ُ اینجا راهرو باشه ُدر کارخاخونه این جنسی باشهُ لباس کارگرا این فرمی باشه ُ آقای مدیر عامل اینجوری لباس بپوشهُ مبادا لباس آستین کوتاه بپوشیدُ اجازه صادرت هم ندارید ُ هواستون هم جمع کنید اگه این کارارو کردید که آخر ماه کارت ۱۰۰  آفرین میگیرید ولی اگه به دستورهای ما گوش ندید گوشتون رو می کشیم.

خبرنگار:خودوتون چیکار کردین؟

کارخونه دار: ما خیلی کارا مثلا قیمت اجناسمون  از خارجی ها ارزون تره

 خبرنگار: چه خوب چه طوری؟

کارخونه دار: آقا امان از دسته این بلژیکی ها اومدن به ما یاد دادن که لازم نیست همه چی رو خودتون بسازید ُ یه سری اجناس رو با شما میفروشیم ما بقی رو  هم سفارش بدین بقیه بسازن شما فقط اسمبل کنید خیلی راحت این جوری قیمت تموم شده میاد پایین.

خبرنگار: چه جالب دیگه چی:

کارخونه دار: این بلژیکی ها یه چیزایی به ما یاد میدن که عقل جن هم بهش نمیرسه  حال بعدا تو یه جلسه خودمونی میگم که دیگه چیا یادگرفتیم.


تور خدا حال و روزه مارو می بینید

آخه یکی نیست بگه اینو که آدم همه چیرو خودش نمی سازه رو منه احمق هم میدونم! دیگه لازم نبود بلژیکیه به شما بگه!

می بینید  ما باید با کیا مصاحبه کنیم تازه آخرش جالبه:

ببخشید آقای خبرنگار این خبره ما  میشه با عکس کارشه میشه خبر یک بشه؟

باور کنید من آخرش یکی از اینارو به قصده کشت میزنم!

 

 

از نفرتی لبریز

ما نوشتیم و گریستیم
ما خنده کنان به رقص بر خاستیم
ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ...

کسی را پروای ما نبود.
در دور دست مردی را به دار آویختند :
کسی به تماشا سر برنداشت

ما نشستیم و گریستیم
ما با فریادی
از قالب خود بر آمدیم


راستی یادم رفته بود بگم این آقای رو که دار میزنن  صنعته خودمونه