-
کمک
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 11:34
حتما تا حالا همه شما پیش اومده که از دست کسی یا چیزی عصبانی بشید من وقتی عصبانی میشم خیلی حالم بد میشه و تا حالا نتونستم راه حلی پیدا کنم که بتونم خودمو کنترل کنم و نمیدونم کسی که منو عصبانی کرده چیکار کنه بهتر میشم تا این حد که بچه های روزنامه همیشه به من میگن تو آخرش از سکته قلبی میمیری چون خیلی بد عصبانی میشی. حالا...
-
آه از آن نگاه
جمعه 9 آذرماه سال 1386 12:11
آّه از آن نگاه واژه می شوم مرا مرور می کند سنگ می شوم مرا بلور می کند شیشه می شوم ز من عبور می کند تا که پشت می کنم به آفتاب مثل سایه روبروی من ظهور می کند آّ از آن نگاه عاقبت تمام هستی مرا ذره ذره نور می کند (در حاشیه: از نوشتن این شعر هیچ منظوری نداشتم فقط به نظرم زیبا اومد)
-
یه ذره معرفت
شنبه 3 آذرماه سال 1386 11:38
تعداد آدم های بی معرفت هر روز بیشتر میشه و از قشر با معرفت ها هر روز کاسته میشه ! آخه چرا؟ یعنی ورداشتن این گوشیه وامونده اینقدر سخته یا پیدا کردنه شماره دوستت تو دفترچه تلفن موبایل و فشردن دکمه تماس اینقدر وقت گیره؟ یا نوشتن جواب sms خیلی زمان می خواد؟ خبر مریضی بهترین دوستت رو مجبوری تو دلت نگه داری و به هیچ کس نگی...
-
دل خوشکنک
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1386 12:39
کارخونه دار: آقا کارخونه ساختیم چه کارخونه ای یه قطره روغن زمین نمیریزه ُهیچ صدایی نمیاد ُ این دستگاه های ما هیچ صدایی نمیدنُ همه جا تمیزه تا حالا کارخونه ای به این تمیزی دیدین ُ همه چی رو قانون ساخته شده . خبرنگار: همه اینا کاره خودتونه؟ کارخونه دار: نه آقا بلژیکی ها اومدن همه چی رو ساختن به ما گفتن اینجا کارگاه باشه...
-
از نفرتی لبریز
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 11:52
ما نوشتیم و گریستیم ما خنده کنان به رقص بر خاستیم ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ... کسی را پروای ما نبود. در دور دست مردی را به دار آویختند : کسی به تماشا سر برنداشت ما نشستیم و گریستیم ما با فریادی از قالب خود بر آمدیم راستی یادم رفته بود بگم این آقای رو که دار میزنن صنعته خودمونه
-
غمی غمنک
جمعه 18 آبانماه سال 1386 13:11
نمیدونم داستان چی بود *نمیدونم کی چیکار کرده بود* ولی بعضی ها حرفشون و قلمشون حجته* وقتی می نویسند پس هست*چون واسه قلمشون حرمت قایلند* یعنی اتفاق افتاده* *یعنی یکی یه (ببخشید) زٍری زده*یعنی به کارشون توهین شده* یعنی به همه ما توهین شده* (بازم ببخشید) واقعا خاک بر سرما کنن که هرکی از راه می رسه در مورده ما همچین فکری...
-
تعدیل نیرو
سهشنبه 15 آبانماه سال 1386 12:51
برگردیم به عقب 2ماهه پیش : این شایعه دهن به دهن می چرخه: بچه ها روزنامه پول نداره فعلا حقوق نمیدن! ۱ماهه پیش : دامنه شایعه گسترده تر میشه :همچنان پول ندارن اوضاع خیلی خرابه تحمل کنید! شنبه پیش : از طرف مدیریت اعلام شد: ۴ صفحه سیاه سفید میشه! (ولی اعمال نشد) ۲ شنبه صبح : باز هم از طرف مدیریت اعلام شد: ۴ صفحه کم می کنیم...
-
یک سال گذشت
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 10:18
هورااااااااااااااااااااااااااااا ما یک ساله شدیم یک ساله پیش در چنین روزی من عروسیم بود!
-
دلسرد
جمعه 11 آبانماه سال 1386 11:45
نمیدونم چرا ولی دلم خیلی گرفته! قصه ام دیگر زنگار گرفت با نفس های شبم پیوندی است پرتویی لغزد اگر بر لب او گویدم دل : هوس لبخندی است خیره چشمانش با من گوید کو چراغی که فروزد دل ما ؟ هر که افسرد به جان با من گفت آتشی کو که بسوزد دل ما؟ خشت می افتد ازاین دیوار رنج بیهوده نگهبانش برد دست باید نرود سوی کلنگ سیل اگر آمد...
-
وای از بی نظمی
چهارشنبه 9 آبانماه سال 1386 10:22
میدونید بعضی وقتا که میرم سفر کاری با خودم میگم چرا خیلی ها که دوست دارن تو سفرها باشن نیستن و چی میشه که مثلا تو سفر همه بچه ها باشن ولی تو این سفر آخری به کرمان خدارو شکر کردم که حدود ۱۲ نفر بیشتر نبودیم . والا اگه این خانم افغانی( به خدا فامیلیش افغانی بود) نبود یا تعدادمون بیشتر بود به طور قطع بعضی ها از سفر جا می...
-
در قیر شب
شنبه 5 آبانماه سال 1386 13:21
در قیر شب دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است رخنه ای نیست دراین تاریکی در و دیوار به هم پیوسته سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته نفس آدم ها سر به سر افسرده است روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا هر نشاطی مرده است دست جادویی شب در به...